امید بودنم رادین عزیزم...
رادینکم این روزها باتکیه بر مبلها ودیوارها می ایستی فردا من وبابایی تکیه گاهت خواهیم بود ودر اینده ای نچندان دور تو تنها عصای پیری من وپدرت خواهی شد شیرینم به بودنت هایت دلخوشم دوری از تو از زهر هم برایم تلخ تر است پسرکم این روز هاانقدر شیرین و شیرین کار شده ای که با یک استکان چای تلخ هم خنثی نمی شوی ,چشمانت برایم مانند خورشیدوچراغ راه های تاریک است و دستانت عصای پیری ,قدم هایروز به روز استوار تر و هموار تر میشود خداوندا تنهااز تو بودنش را تمنا میکنم پس این مادر چشم در انتظار را ناامید مکن. ...