رادین رادمردکوچولورادین رادمردکوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 43 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 28 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

رادین تربچه ی مامان وبابا

امید بودنم رادین عزیزم...

رادینکم این روزها باتکیه بر مبلها ودیوارها می ایستی فردا من وبابایی تکیه گاهت خواهیم بود ودر اینده ای نچندان دور تو تنها عصای پیری من وپدرت خواهی شد شیرینم به بودنت هایت دلخوشم دوری از تو از زهر هم برایم تلخ تر است پسرکم این روز هاانقدر شیرین و شیرین کار شده ای که با یک استکان چای تلخ هم خنثی نمی شوی ,چشمانت برایم مانند خورشیدوچراغ راه های تاریک است و دستانت عصای پیری ,قدم هایروز به روز استوار تر و هموار تر میشود خداوندا تنهااز تو بودنش را تمنا میکنم پس این مادر چشم در انتظار را ناامید مکن. ...
27 مهر 1393

بدون عنوان

نفسم. عمرم.بهانه ی زنده بودنم.... همیشه برایم بمان... این وبلاگ رانه برای تو بلکه برای خودم ساخته ام تادر دوران پیری باخاندان خاطرات کودکی ات جوان شوم وان یکادالذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لماسمعوالذکر ویقولون انه لمجنون وماهوالا الذکرالعالمین رادینم.جوانمردم ... کارم دارد بجایی میکشد که ثانیه ای باتوبودن رابه دنیاعوض نمیکنم ...
27 مرداد 1393
1