رادین رادمردکوچولورادین رادمردکوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 43 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 28 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

رادین تربچه ی مامان وبابا

نه ماهگی

نه ماهگیت مبارک... امروز  نه ماهت شده وما یعنی من وتو خونه ی بابا بزگ .اقاجون من .هستیم اخه بابا ت برای کار به یه جای دیگه رفته. ماشالله تو هم که کم  شیطون نیستی و خیلی خوشت از پاره کردن کتاب های خاله هات میاد همین الان هم که دارم اینو  مینویسم  بسیار خشونت امیز به کتاب زیست خاله حمله کردی ولی خوشبختانه موفق به پاره کردنش نشدی  و شروع به جیغ وداد کردی که من این کتاب رو میخوام نه چیز دیگه ..... ...
4 آبان 1393

شیر‌‌‌‌ین تر شدن...

پسرم... تازگی ها با رفتارت خیلی از قبل شرین تر و دوست داشتنی تر شده ای، به ان اندازه که حتی نمیتوانم به یک دقیقه دوری از تو فکر کنم ... هر وقت بابات رو می بینی چهار دست وپا و با خنده های شیرینت پیشش میری ،بعدش وقتی بابات بغلت میکنه خیلی براش ذوق میکنی ، قربونت برم دیگه جانم برات بگه از شیرین  کاریات و خودتو لوس کردنا ... راستی نگفتم وقتی بابات میخواد بره جای شروع میکنی به گریه کردن ودستاتو بالا میگیری یعنی منو هم ببر‌.... ...
3 آبان 1393

کره ی خاکی...

وقتی حس میکنم جایی از این کره ی خاکی تو نفس میکشی ومن از همان نفس هایت نفس میکشم تو باش هوایت,بویت برای زنده ماندنم کافیست.... ...
2 آبان 1393

گل پسر

گل پسرم، شیرین تر از جانم،هرگاه مرا با ان چشمان معصومت نگاه میکنی وبرایم لبخند میزنی گویا تمام دنیا ازان من است... دوستت دارم با تمام وجودم... ای بود و نبود‌م، ...
29 مهر 1393