رادین رادمردکوچولورادین رادمردکوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 43 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 28 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

رادین تربچه ی مامان وبابا

بدون عنوان

سلام . بازم یه روز دیگه از راه رسید وتو با اون لبخند های زیبات روز تازه ای رو شروع کردی ... دیشب خاله فاطی اینا اومدن اینجا یعنی خونه اقاجون بعدش که خواستن برن انیسا خانوم با اسرار زیاد به باباش موند اینجا اینجا.صبح  زود تو  و انی جونی  بیدار شده بودید و خلاصه بعد از خیلی بازی کردن  ما هم بیدار شدیم  و به دوتا ی تون  صبحونه دادیم ... حالا هم خاله سپیده  دختر خاله انی رو برده  بیرون  تا خاله بهاره  تو رو  بخوابونه.....                                              ...
17 آبان 1393

سرما خوردگی

یکی بود یکی نبود... یه روز ی تو یه یک روزی برفی تو یکی از بیمارستان های درهشهر  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پسر کوچولوی نازی به دنیا اومد که مامان باباش اسم اونو رادین گذاشتن. رادین قصه ی ما  روزای اول که به دنیا اومده بود خیلی مامانش رو اذیت میکرد . اخه خیلی به سختی شیر میخورد و شبا همش گریه میکرد خلاصه جونم براتون بگه پسر کوچولوی ما کم کم بزرگ تر  شد و اذیت کردناش هم کمتر شد اما هنوز تموم نشده .. تا این که برا چندمین بار سرماخورد  ومامان بابای ‌‌‌ این پسر شیطون اونو پیش دکتر بردن و دکتر براش دارو نوشت اما باید به زور دارو هاشو بهش بدن ماشالله زورش هم که کم ...
15 آبان 1393